قذافی دارد از کتابش دفاع میکند، میگوید کتابش انجیل معاصر است، محصول مبارزهی بشریت، راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلال و ....اوریانا در هر صورت قانع نمیشود، میگوید که چیزی از کتاب سردرنیاورده، میگوید که مخالف است ... اما قذافی زیر بار نمیرود.آخرش اوریانا میگوید:
جناب سرهنگ میتوانم آخرین سوالم را مطرح کنم؟بله ... ولی کوتاه باشد. هیئت ایرانی منتظر من هستند، باید ترتیب آزادی گروگانها را بدهم.
شما به خدا اعتقاد دارید؟روش است، البته! چرا چنین سوالی از من میکنید؟
برای این که فکر کردم شما خود، خدا هستید!پ.ن : نام کتاب قذافی "کتاب سبز" است .
گفتوگوهای اوریانافالاچی/ انتخاب و ترجمه غلامرضا امامی
بعد مطالعهی دست نوشتهی احسان رضایی در همشهری جوان این هفته، یاد این کتاب افتادم و خواندن دوبارهی مصاحبههایش خالی از لطف نبود ...
غافل از یار شدن ، گرفتار شدن هم دارد !
کتاب سبز!!!
همه ی سبز ها از یه کرباسن
همه دیکتاتورها خودشون را خدا می داندند.
چیز عجیبی نیست.