ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

مصاحبه‌ی اوریانا فالاچی با قذافی

قذافی دارد از کتابش دفاع می‌کند، می‌گوید کتابش انجیل معاصر است، محصول مبارزه‌ی بشریت، راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلال و ....
اوریانا در هر صورت قانع نمی‌شود، می‌گوید که چیزی از کتاب سردرنیاورده، می‌گوید که مخالف است ... اما قذافی زیر بار نمی‌رود.
آخرش اوریانا می‌گوید:
جناب سرهنگ می‌توانم آخرین سوالم را مطرح کنم؟
بله ... ولی کوتاه باشد. هیئت ایرانی منتظر من هستند، باید ترتیب آزادی گروگان‌ها را بدهم.
شما به خدا اعتقاد دارید؟
روش است، البته! چرا چنین سوالی از من می‌کنید؟
برای این که فکر کردم شما خود، خدا هستید!

پ.ن : نام کتاب قذافی "کتاب سبز" است .

گفت‌وگوهای اوریانافالاچی/ انتخاب و ترجمه غلامرضا امامی
بعد مطالعه‌ی دست نوشته‌ی احسان رضایی در همشهری جوان این هفته، یاد این کتاب افتادم و خواندن دوباره‌ی مصاحبه‌هایش خالی از لطف نبود ...

نظرات 3 + ارسال نظر
بالم شکست چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ http://balamshekast.mihanblog.com/

غافل از یار شدن ، گرفتار شدن هم دارد !

بچه آدم چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ب.ظ http://ooo.parsiblog.com/

کتاب سبز!!!
همه ی سبز ها از یه کرباسن

النا. این منم...زنی پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.anaa.blogsky.com

همه دیکتاتورها خودشون را خدا می داندند.
چیز عجیبی نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد