ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

...

خودت هم می توانی حدس بزنی 

که شب ،بی تو یعنی چه ؟!

وقتی آنقدر تنها باشی که نتوانی بگویی تنهایم... 

دیگر نمی گویی.

هویجوری!

کسی بود که می گفت :

عاشق هر کسی شدیم ، گفت : من جای خواهرت !

از هر کی بدمون اومد ؛ گفت : می شه بشم زنت !

دلیل

آقا ! به خاطر جمع نشدن آن 313 نفر نمی آیی ؟

خب قربونت برم ، به همین خاطر بیا !

شرم

امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی!!

....

در راه عشق تکیه به تدبیر عقل خویش 

با چتر زیر سایه ی بهمن نشستن است ...

کوره ی آدم سوزیت را ببند ...

چشمان تو  

هلوکاست واقعی ...

نیست!!

به قاعده ی آدمی که یک فیل روی دلش پا گذاشته باشد ، احساس خفگی می کنم .

در این جور مواقع عمیق ترین و ناب ترین و دلنشین ترین جمله ای که حالم را خوب می کند این است "‌ از همه تون و همه شون بدم میاد "  !!!! بد آمدن اصلا چیز بدی نیست ، گاهی خیلی هم به درد بخور است . مخصوصا وقتی که قرار است یک تصمیم بگیری . فرقی نمی کند چه جور تصمیمی ، اما این بد آمدن عجیب به درد تصمیم های بزرگ می خورد . می دانید آدمی که بدش می آید وابستگی ندارد ، چشمش را می بندد با نفسی مطمئن و دلی آرام تصمیم بزرگش را می گیرد . مثلا تصمیم می گیرد بی خیال هر نوع فعالیت اجتماعی شود. تصمیم می گیرد آدمی را ترک کند .... تصمیم می گیرد مهاجرت کند... تصمیم می گیرد بمیرد ...

همه اینها بسته به میزان بد آمدن قابلیت اجرا دارند ... من الان می توانم همه ی بالایی ها را اجرا کنم بدون اینکه خم به ابرو بیاورم ...

جای خالی ...

جاهای خالی اند که آدم را می کشند ...