ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

روح

تردید در دست روح  

مثل یک نارنجک ضامن کشیده است 

«سید حسن حسینی»

خاطره ها

امشب تمام خاطره ها را گریستم 

این چندمین شب است که من با تو نیستم ؟!

خدایا

خسته ایم از این تعلیق ... 

از این انتظار 

انتظارِ یافتن ، به دست آوردن ، داشتن ! 

و بعد ... 

انتظار رفتن ، از دست دادن ... 

کمی جاودانگی لطفا !

شگفت

هواپیما  

در ارتفاع ۲۷۰۰۰ پایی 

یکی شگفت زده از کوچکی زمین 

یکی شگفت زده از بزرگی آسمان!

برای غزه (۳)

جای هم‌کلاسی‌هایش

یکی یکی

شاخه گلی می‌نشست؛

نیت کرده بود

                به این گلستان بپیوندد!

باور کن !

فراموش نکن ! 

پشت هر پوست کلفتی  

یک قلب نازک هست ... 

هست !

مال منی!

باز دوباره صبح شد 

من هنوز بیدارم 

ای کاش می خوابیدم 

 تو رو خواب می دیدم 

..... 

بیا رسید وقت درو 

مال منی از پیشم نرو 

بیا سر کارمون بریم 

درو کنیم گندمارو 

 

 

* بیاد استاد محمد نوری

برای غزه (۲)

چشم تو به مشت های گره کرده ی من است

چشم من

                به سنگ های گره گشای تو

اصحاب کهف

دلش به غار " اصحاب کهف " می ماند ! 

تار عنکبوت بسته ! 

اخلاقش هم نقش " سگ اصحاب کهف" را بازی می کند ! 

فقط مانده ام کسی آن تو به خواب رفته یا نه ؟! 

برای غزه (۱)

ناف مرا زیر باران بریدند،

ناف تو را

          زیر بمباران...