ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

مجلس سوم

هنگامی که لشکر امام ، قصد بازگشتن کردند  

حر با لشکر خود سر راه آنها را گرفت و مانع شد  

حضرت خطاب به حر فرمودند: ثکلتک امک ، ما ترید ؟ ( مادرت به عزایت بنشیند ، از ما چه می خواهی؟) 

حر گفت : اگر کسی دیگر غیر از تو، نام مادرم را می برد ، جوابش را می دادم ، اما به مادر تو جز تعظیم و تکریم ، نمی توان کاری کرد ....  

 

 

  حر را ، ادبش سعادتمند کرد ....

نظرات 8 + ارسال نظر
امین یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ http://ahange-eshgh.blogsky.com

آموزنده بود مرسی

آسمون یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ http://pechpech313.blogfa.com/

تا حالا :
استقامت
ادب
دل و عمل

امید یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ب.ظ

دست حر را مادر گرفت ...

خودم یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ

کاش ادب کنیم

آسمان دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ

سلام
اولین بار بود به وبلاگتون سر میزدم
خیلی لذت بردم
جالب بود مطالبتون

حمید دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:44 ق.ظ http://bikaraane.parsiblog.com/

این شا الله ما هم این منازل رو درک کنیم: ادب عمل استقامت. . .
منتظر بقیه منازل هستیم

امیلی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ http://np3.blogfa.com

من موندم چی من قراره منو سعادت مند کنه

مصطفی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.bia2bnd.com

این مطلب رو امروز تو رادیو وقتی سوار تاکسی بودم شنیدم نکنه تو هم رادیو گوش میدادی؟

وبلاگ خوبی داری زیاد لایک زدم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد