دستش را روی میز گذاشت و گفت:
اغلب داستانها وقتی طولانی و کشدار می شوند ، حوصله همه را سر می برند
حتی قهرمان داستان .
پایان قصه همین جاست. برو ، با خیال راحت برو ...
تمام که شود ، همه فراموش می کنند ، حتی خود تو !
به قول شازده کوچولو این دست دست کردنت خلق آدم راتنگ می کند ...
اگر می خواهی بروی ،برو !
رفتم ...
متنفرم از ادمایی که زندگی رو قصه میبینن..
باهات موافقم اما رفتن قهرمان قصه برات فقط حسرت می ذاره