ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

ریز نوشت ...

این وبلاگ دفترچه ی خاطرات هیچ کداممان نیست !

آرامـــم نکرد

گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد

هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد

 

روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

 

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد

 

خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد

 

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد

 

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

 

زنده یاد نجمه زارع

نظرات 3 + ارسال نظر
گستاخ سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:06 ب.ظ http://gostakhi.blogsky.com

شالیزار ! چه باحاله این کلمه ! یادم رفته بود

سایه پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:07 ق.ظ http://www.notfe-majho0l.blogfa.com

قشنگ بود:)

گواش پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ http://guash.blogsky.com

شعر نه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد