یونسِ ضعیف خشکیده را ، ماهی در کناری گذاشت و رفت .
یونسِ خشمگین از خشم ، غمگینِ از ترک اولی ، رنجیده از مدتها تنهایی و خشکیده از شدت تسبیح و عذر خواهی به درگاه پروردگار !
خدای یونس درختی از یقطین را سایه بانش ساخت.
پیامبر جان گرفت و درخت کم کم خشکید و از بین رفت .
یونس که با درخت خو گرفته بود ، احوالش را از خدا پرسید .
خداوند به او فرمود : یونس ؛ تو درخت را خلق نکرده بودی ، لحظه لحظه های رشدش را با او نبودی ، ذره ، ذره منتظر بالیدنش نشدی ، فقط مدتی را در زیر سایه اش خوابیده ای و حالا از خشکیدنش ناراحتی .
پس چگونه انتظار داشتی من بنده هایی را که از خاک آفریدم ، شکل دادم ، روح دادم و دم به دم تا افلاک همراهشان بودم را با خشم تو نابود کنم و راه برگشت را بر آنها ببندم ....
بدتر از آنها که روز عاشورا حرمت شکستند
وبلاگ نویسانی هستند که سالهاست با نوشته هایشان
حرمت همه مقدسات را می شکنند!
کسانی که اعتقادات شما را در این دنیای مجازی نشانه رفته اند ....
عاشورا که برایت هیچ معنایی، جز یک تعطیلی مضحک و مفرح نداشته باشد (+)
برای مضحک و مفرح تر کردنش
کف و سوت هم می زنی !!!
خدا که نباشد ، هر کاری ممکن است ....
حق ، نور است
باطل ، تاریکی
آمیخته هم که شود ،حق ، قابل تشخیص است !
مگر این که تو بخواهی اهل باطل باشی و تاریکی را برگزینی .... (+)